بفهم لعنتی
دارد ناز تورا میکشد
دختری که از غرور، خورشید هم ب گرد پایش نمیرسد...
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم...
با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ...
گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب...
این روزها میگذرد....
آدمیزاد غرورش را خیلی دوســـت دارد...
اگــــر داشته باشد
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبــــرید
ضربه ای هم نزنیدش؛
چه رسد به شکستن یا له کــــردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد...شـــاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست دارد
حــــالا ببین اگر خودش ؛غرورش را به خاطـــرتــــو نادیده بگیــــرد؛چقـــدر دوستت دارد...
و این را بفهــــــــم آدمیزاد
دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــدون
به پایه تو حــروم شدم
اونیکه عاشـق شده بــود
بد جوری تو کارتو مونـد
برای فاتحه بهـت
حالا باید فاتحه خونـــد
تــــموم وســـعت دلــو
بـه نـام تـو سنـــد زدم
غــرور لعنتی میگفــت
بازی عشـــــقو بلـــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکـــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــن
فردا بـه آفتاب وا بشـه
چه خوب میشه تصمیم تــــــو
آخـر مـاجرا بــــشه
دسـت و دلت نلــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماس رو
Alternative content